FanFiction kpop

FanFiction kpop
قالب وبلاگ
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان infinite و آدرس yeayang.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





....
- من؟!
- بله
- جونگ کوک داری باهام شوخی میکنی؟
- نه....
جیا حرفی نزد و زنگ خورد و گفت:باید بری کلاست
بعد بلند شد و جونگ کوک در حالی که نشسته بود گفت:خودتون گفتید باید شانسمو امتحان کنم
- امتحان کردی حالا برو کلاست....
- سونگ سنگ نیم....
جیا صبر کرد تا اون حرفشو بزنه و جونگ کوک گفت:...ازم ناراحتید؟
جیا با لبخند به اون نگاه کرد و گفت:نه....فقط گفتم کلاست دیر میشه....
- باشه من میرم
جونگ کوک رفت و جیا نفس عمیقی کشید و هینل وارد اتاقش شد و گفت:چه خبر؟
جیا قضیه رو برای هینل تعریف کرد و اون گفت:تو فقط 2 سال بزرگتری
- میدونم اما من یه جورایی مثل دبیرش دیده میشم به خاطر همین....
- اگه دبیرش نبودی چی؟
- شاید قبول میکردم
- اون بچش حتما برای یه مدت بود و بعدش راحت میشدی....
- آره
- من باید برم کلاسم بهش فکر نکن....
- باشه
هینل رفت و جیا به حیاط رفت و جیمین و هو سوک رو در حال بسکتبال بازی کردن دید....
جیمین سریع کنار جیا اومد وگفت:سونگ سنگ نیم با ما بازی میکنید؟
- من؟
- بله
هوسوک گفت:بلدید؟
- معلومه
جیمین گفت:پس بیاید....
اونا شروع کردن و با هم بسکتبال بازی کردن....
....
هینل در حال درس دادن بود در حالی که پشت سر جونگ کوک بود دید جونگ کوک به یه نقطه توی دفترش خیره شده و حالش خوب نیست به دفترش نگاه کرد و دید کل ورقش رو هان جیا نوشته با خودش گفت:چرا این بچه اینجوری میکنه؟
بعد آروم گفت:جونگ کوک؟!
اون سریع دفترشو بست و گفت:بله!!
- حواست به درس هست؟
- راستش نه سونگ سنگ نیم
- بعد کلاس بمون کارت دارم
- چشم
- چشمت بی بلا
هینل ادامه داد وجونگ کوک سعی کرد به درس گوش بده....
....
جیا و جیمین وهوسوک در حالی که خسته بودن یه گوشه نشستن و جیمین گفت:جای جونگ کوک خالی....
جیا لبخند زد و جیمین گفت:راستی یه چیزی میخواستم بهتون بگم....
- چی؟؟
- میدونستین شما فقط چند ماه از من بزرگترید؟؟
- واقعا؟؟من که گفتم سونگ سنگ نیم صدام نکنید....
- پس چی صداتون نکنیم؟
- هرچی که دوست داشتید....
- اوم مثلا....نونا....؟!
هوسوک رو پای جیمین زد و گفت:چی میگی؟؟
- مگه چیه؟؟
جیا گفت:اشکالی نداره اما پیش بقیه نه....
- درسته بچه ها بی جنبه ان یعنی بیرون از مدرسه؟
- آره
- میشه ببینمتون؟؟
- باشه....
- نونا....پس یه روز با هم میریم بیرون 4 نفری....
- باشه
- اما یه مشکلی هست!
- چی؟؟
- شمارتونو نداریم که بیرون بریم....
جیا میخواست گوشیشو در بیاره که جیمین سریع گوشیشو به جیا داد و گفت:خودتون برام وارد کنین....
جیا شمارشو زد و گفت:به چه اسمی ذخیره کنم؟
- نونا....!
جیا با لبخند ذخیرش کرد و گفت:نونا نداری؟
- نه....شما اولشی....
جیا بلند شد و گفت:باید برم کم کم باید برم برای کلاس آماده شم
- حیف شد که من و هوسوک نمیتونیم بیایم....چون مسابقات بسکتبال نزدیکه
- اشکالی نداره فعلا....
جیا رفت و هو سوک با ناراحتی گفت:هیچ معلومه چیکار میکنی؟؟
- کارم اشتباه بود؟؟
- معلومه جونگ کوک ناراحت میشه
- من به خاطر اون اینکارارو کردم
- تو که شمارشو داشتی حقه باز
- باید یه چیزی رو بهونه میکردم که بریم بیرون یا نه؟؟
- از دست تو....
....
زنگ خورد و جونگ کوک کنار هینل رفت و اون گفت:مشکلی پیش اومده؟میتونم کمکت کنم؟؟
- سونگ سنگ نیم....اگه یکی از بچه ها ازتون میخواست جای نوناش باشید قبول میکردید؟؟
- نونا؟؟....نمیدونم مونده به آدمش
- اگه من بودم چی؟
- إم....تو رو قبول میکردم....چون منم برادر کوچیکی مثل تو ندارم
- من که بچه نیستم بزرگ شدم....سونگ سنگ نیم من بعضی از حرفامو حتی به دوستام نمیتونم بگم میشه به شما بگم؟
- معلومه
- اما از مادرم دورش کنید فقط یه رازه بین من و شما
- باشه
- من....یکی از سونگ سنگ نیم ها رو دوست دارم
- واقعا؟حالا کی هست؟؟
- میشه بشینم؟
- آره....بشین....
جونگ کوک کنار هینل نشست و گفت:هان سونگ سنگ نیم
- هان؟؟
- بله تعجب کردید؟
- نه بهش گفتی؟
- یه جورایی بله اما خوشش نیومد
- چه بد....
- کمکم میکنید؟
- باشه بعدا باهم حرف میزنیم
- چشم
جونگ کوک تشکر کرد و به حیاط رفت و کنار بچه ها نشست....
جیمین گفت:جات خالی با نونامون بسکتبال بازی کردیم
جونگ کوک با تعجب گفت:نونا؟؟
هوسوک گفت:هان سونگ سنگ نیمو میگه....
- واقعا؟؟قبول کرد؟؟
جیمین گفت:معلومه که قبول میکنه
- اما منو که رد کرد
- به خاطر حرف زدنته حتما گفتی میشه ما با هم باشیم سونگ سنگ نیم؟؟
- اینجوری نبود اما تو همین حدودا بود....
- به خاطره همینه دیگه اون از هوسوک اینم از تو
- خب چیکار کنم؟
- نمیدونم
یکم بعد اونا بلند شد و جونگ کوک گفت:باهاش کلاس دارم بعدشم میاد خونمون وای چیکار کنم؟؟
- لذت ببر
- تو جام بودی میتونستی؟؟
- پس چی....میخوای اومد خونتون بیام؟
- آره بیا....هو سوک تو نمیای؟
هوسوک گفت:نه من کلاس موسیقی دارم مامانم نمیذاره
- باشه پاشید بریم
هوسوک و جیمین رفتن تمرین و جونگ کوک رفت برای کلاس طراحی..................


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ شنبه 15 شهريور 1393برچسب:, ] [ 18:1 ] [ fereshteh ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید این وبلاگ مخصوص داستان های کره ایه امیدوارم با نظر های قشنگتون همراهیم کنید....کپی لطفا با ذکر منبع دوستای گلم.
آرشيو مطالب
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 5
بازدید ماه : 10
بازدید کل : 10265
تعداد مطالب : 26
تعداد نظرات : 18
تعداد آنلاین : 1

<-PollName->

<-PollItems->